ویدئو | دومین پاتوق ایده و پژوهش باشگاه فیلم رویش (اهل روایت) در مشهد با حضور حبیب‌الله والی‌نژاد ضرورت تقویت نظارت بر صنعت چاپ و رفع چالش‌های اقتصادی کشور تأسیس موزه ملی چاپ، گام بزرگی در حفظ فرهنگ و تاریخ صنعت چاپ مدیر کل اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی: صنعت چاپ نقش بی‌بدیلی در توسعه نشر کتاب در سطح بین المللی دارد مراسم تجلیل از برگزیدگان صنعت چاپ خراسان رضوی برگزار شد سریال‌های جدید «تانک خورها» و «هشت‌پا» روی آنتن سیما می‌روند برگزاری انتخابات انجمن‌های هنر‌های تجسمی خراسان رضوی پس از ۵ سال وقفه «سانتوش» نماینده بریتانیا در راه اسکار بن استیلر سراغ فیلم کمدی «دینک» می رود تاکتیک‌های یک دیکتاتور | بررسی زمینه‌های ظهور قصاب بغداد با نگاهی به کتاب «صدام، از ظهور تا سقوطش» استقبال از فیلم «قلب رقه» در هفته دفاع مقدس | حضور بیش از ۵۰ هزار مخاطب در اکران‌های مردمی رئیس شورای اسلامی شهر مشهد: ترویج فرهنگ ایثار و شهادت را وظیفه خود در شورای شهر می‌دانیم صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۵ مهر ۱۴۰۳ راه‌یابی نمایش‌نامه «فتح‌نامه سلطان ماضی» اثر زنده‌یاد «سعید تشکری» به جشنواره ملی تئاتر اقتباس رونمایی از دیوارنگاره «از حماسه دیروز تا حماسه امروز» | شهردار مشهد مقدس: حماسه دفاع مقدس باید توسط هنرمندان ما ثبت و ماندگار شود آغاز دومین دوره جشنواره ملی سرود فجر بسیج پوستر جدید فیلم سینمایی جوکر ۲ منتشر شد | اوج جنون در یک تصویر + عکس ممیزی عجیب‌وغریب برای فیلم «بی‌سروصدا» نگاهی به قسمت اول سریال «بازنده»
سرخط خبرها

در سمت تواَم

  • کد خبر: ۱۶۶۴۵۳
  • ۰۷ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۵:۰۸
در سمت تواَم
پشت پنجره فولاد ایستاده ام و مانده ام چه بگویم. صدایی توی ذهنم می‌پیچد؛ «یا رفیق من لا رفیق له»

آسمان شکم انداخته است روی زمین، سرد و عبوس و چهره درهم کشیده! بی تابم و مضطرب. علتش را پیدا نمی‌کنم. برای همین یک جا بند نمی‌شوم و دستم به کاری نمی‌رود. هی طول اتاق را قدم می‌زنم و برمی گردم.

هی می‌ایستم پشت پنجره و به ناکجا آباد مغشوش ذهنم نگاه می‌کنم. باران تاب می‌خورد و خودش را به هر جایی که می‌رسد می‌کوبد، انگار درونم شعله‌ای زبانه می‌کشد. پنجره را باز می‌کنم. به تنها خرمالوی باقی مانده نوک درخت سال خورده میان حیاط نگاه می‌کنم.

برگ هایش ریخته اند و فقط او آن بالا مانده است و دو دستی چسبیده است به انتهای شاخه. حالم حال آن خرمالوست که ترس از افتادن دارد. پنجره را می‌بندم. کبوتری خودش را می‌کوبد به شیشه، دوباره پنجره را باز می‌کنم، اما کبوتر سفید بعد از کمی سردرگمی بلند می‌شود و هراسان توی آسمان زیر باران پرواز می‌کند.

پرنده‌ای میان سینه ام دست و پا می‌زند و در مسیر سینه تا گلویم بالا و پایین می‌رود. طبق عادت دوباره و چندباره گوشی را مرور می‌کنم. اینستاگرام، تلگرام، واتس آپ... این دخمه‌های رنگارنگٍ هزار تو هم خالی است و مرا خالی نمی‌کند. یک کبوتر سفید.

کیفم را بر می‌دارم و چادرم را روی سرم می‌کشم و می‌روم سمت در خروجی! مادرم می‌پرسد: «کجا می‌ری یه دفه تو این بارون! لا اقل چترت رو ببر. بارون میاد سرما می‌خوری؟»
شانس می‌آورم که توی این باران تاکسی گیر می‌آورم. رادیو روشن است و صدایی خش دار و مغموم شعری را دکلمه می‌کند. همراهش می‌شوم و جملاتش را تکرار می‌کنم. «در سمت تواَم، دلم باران، دستم باران، دهانم باران، چشمم باران...»

پبه میانه صحن که می‌رسم پرنده دوباره از سینه ام خود را می‌رساند به میانه گلویم و این بار پر می‌گیرد و می‌رود.

پشت پنجره فولاد ایستاده ام و مانده ام چه بگویم. صدایی توی ذهنم می‌پیچد؛ «یا رفیق من لا رفیق له»

در پاسخش می‌گویم: «هر اسم تو را که صدا می‌زنم //ماه در دهانم هزار تکه می‌شود»

عکس: محمدجواد مشهدی

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->